سمفونی نهم» در ادامه روند تجربه گرایی هنرمند در گونه های مختلف، در مجموع فیلم موفقی نیست. با اینکه برایش بیش از حد و اضافه هزینه شده است. فیلم یک داستان اصلی دارد و در این بین هم سرکی به مرگ های مهم ترین شخصیت های تاریخی ایران و جهان کشیده می شود.
دو فصل مرگ کوروش و امیرکبیر، بیشتر از آنکه تاثیرگذار باشد، فانتزی است. بخصوص فصل کوروش که همه چیز انگار در جهت تنزل جایگاه اوست و کارگردان میتوانست با حرکات و تکنیک های دوربین بیشتر به تجلیل از این شخصیت تاریخی و بزرگ بپردازد. فصل هیتلر جذاب است و به زعم من در فصل امیرکبیر ، به این شخصیت توهین شد که نتیجهٔ فیلنامهی ضعیف این پارت بود و ای کاش که این فصل کمدی بود! در فصل رابعه خاتون، عاشقانه اش درآمده است. اما هیچ منطقی برای پرداختن به این فصل ها وجود ندارد و می توان به راحتی آن ها را طی روند داستان جابه جا کرد. و فصل اصلی که عملا به صورت جداگانه، جذابیتی برای دنبال کردن ندارد. یک تعقیب و گریز است شاید برای فرار از مرگ. با بازی همیشگی و نچسب محمدرضا فروتن.
محمدرضا هنرمند به همان بلایی دچار شده که بسیاری از فیلمسازان قدیمی که با آثار گذشتهشان خاطرههای دلپذیری داریم، دچار شدهاند. انگار پیش خودشان فکر میکنند حالا که سن و سالی از ما گذشته، حالا که پیشکسوتی شدهایم، و حالا که ریش سفید کردهایم، ساختن یک فیلم قصهگوی بیپیرایه صاف و ساده و سرراست، دیگر در شأن و اندازه ما نیست. دیگر ساختن مرد عوضی» و مومیایی 3» و حتی عزیزم من کوک نیستم»، از ما گذشته و باید چیز پر و پیمانتر و پرطمطراقتری راهی پرده کنیم. نتیجه اما، دلسرد کننده است. هنوز میشود برای بار چندم مرد عوضی» را تماشا کرد و خندید، اما سمفونی نهم نهایتاً به یکبار تماشا میارزد.
درباره این سایت